سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://emana.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید

*جنایت‌های سنان بن انس در روز عاشورا - در روز عاشورا پس از آنکه امام حسین(ع) تنها شد و جنگ‌های زیادی کرد، ضربات زیادی از نیزه و شمشیر بر بدن مقدس حضرت(ع) وارد شد، شمر و سنان بن انس با 10 نفر از نیروهای پیاده به سوی خیمه امام حسین(ع) هجوم بردند که امام با دست خود اشاره به آنان کرد و آن جمله معروف را فرمود که «اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، لااقل آزاد مرد باشید، به زن و بچه من چه کار دارید؟» و عمر سعد دستور داد آنان متعرض خانواده حضرت نشوند.  - پس از آنکه امام حسین(ع) مورد ضربات نیزه و شمشیرها واقع شد و دیگر توان ایستادن نداشت، سنان بن انس با نیزه‌اش سینه مظلوم کربلا را نشانه رفت که حضرت نقش بر زمین شد، «سنان» به «خولی» گفت: زود باش سر او را از بدنش جدا کن، خولی جلو رفت، اما رعب و هیبت امام او را گرفت و بدنش به لرزه افتاد. سنان با عصبانیت فریاد زد: خدا دهان و بازویت را بشکند، چرا می‌ترسی؟ و خود آن ملعون از اسبش پیاده شد و سر مقدس فرزند رسول خدا (ص) را از بدنش جدا کرد و آن را به خولی سپرد. (البته طبق روایت دیگری شمر سر مقدس امام(ع) را از بدنش جدا کرد)  - پس از این جنایت بزرگ، اطرافیان سنان به او گفتند: تو کار مهمی کردی، تو بزرگترین مرد عرب را کشتی! تو حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا(ص) را به قتل رساندی، تو پاداش مهمی در نزد امیر خواهی داشت، تو از عمر سعد و دیگر سران بخواه که پاداش و جایزه بزرگی به تو دهند، گر چه اگر تمام اموالشان را به تو عنوان جایزه دهند، در مقابل کارت کوچک است.  «سنان بن انس» سوار بر اسبش شد، او ذوق شعری نیز داشت و خود را به خیمه عمر سعد رساند و این اشعار را با صدای رسا خواند:  اوقر رکابی فضَّة وَذَهبا/ اِنی قتلت السیّد المحجباً  (ای امیر، مرا غرق در طلا و نقره کن، من آن آقای بزرگوار را کشتم)  قتلت خیر الناس اماً واباً/ وخیرهم اذ ینسبون نسباً  (من بهترین مردم را از نظر پدر و مادر کشتم و دارنده بهترین نسب را به قتل رساندم)  عمر سعد با تعجب و ناراحتی فریاد زد: اشهد انَّک مجنون؟ واقعا تو دیوانه‌ای و او را به خیمه خود برد و با چوبش به سر او زد و گفت: احمق! فهمیدی چه می‌گفتی؟! به خدا اگر امیر عبیدالله بن زیاد این حرف‌ها را از تو می‌شنید، گردنت را می‌زد»!  *نحوه اعدام «سنان» توسط مختار سنان بن انس نیز به شدت تحت تعقیب بود، زیرا مختار او را قاتل اصلی امام حسین(ع) می‌دانست، «سنان» خود آگاه بود که اگر به چنگ مختار افتد، حسابش پاک است، بنابراین پیش از همه از کوفه فرار کرد و به بصره رفت، مختار دستور داد خانه او را ویران کردند. پس از چندی به صورت پنهانی از بصره به «قادسیه» گریخت، مأموران اطلاعاتی مختار که کاملاً حرکت‌های سنان را زیر نظر داشتند، به مختار گزارش دادند که وی به قادسیه آمده است.  مختار مأمورانی را برای دستگیری وی اعزام کرد، سنان غافلگیر شد و در منطقه‌ای بین «عذیب» و «قادسیه» به چنگ مأموران مختار افتاد. «سنان» را دست بسته نزد مختار آوردند و این جانی قسی القلب در چنگال عدالت گرفتار شد و بار دیگر وعده خدا تحقق یافت. مختار دستور داد ابتدا انگشتان آن خبیث را قلم کردند، سپس دو دستش و بعد دو پایش را قطع کردند، دیگی بزرگ که در آن روغن زیتون می‌جوشید، آماده و سنان نیز هنوز زنده بود، وی را درون دیگ جوشان انداختند و به این ترتیب به اشد مجازات رسید.

 

به گزارش فارس، «سنان بن انس نخعی» از جمله کسانی بود که توسط مختار ثقفی به اشد مجازات رسید.
سنان یکی از خبیث‌ترین و پست‌ترین چهره کربلا است، وی در قساوت قلب، حتی از «شمر» و «عمر بن سعد» پست‌تر بود.

*جنایت‌های سنان بن انس در روز عاشورا
- در روز عاشورا پس از آنکه امام حسین(ع) تنها شد و جنگ‌های زیادی کرد، ضربات زیادی از نیزه و شمشیر بر بدن مقدس حضرت(ع) وارد شد، شمر و سنان بن انس با 10 نفر از نیروهای پیاده به سوی خیمه امام حسین(ع) هجوم بردند که امام با دست خود اشاره به آنان کرد و آن جمله معروف را فرمود که «اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، لااقل آزاد مرد باشید، به زن و بچه من چه کار دارید؟» و عمر سعد دستور داد آنان متعرض خانواده حضرت نشوند.

- پس از آنکه امام حسین(ع) مورد ضربات نیزه و شمشیرها واقع شد و دیگر توان ایستادن نداشت، سنان بن انس با نیزه‌اش سینه مظلوم کربلا را نشانه رفت که حضرت نقش بر زمین شد، «سنان» به «خولی» گفت: زود باش سر او را از بدنش جدا کن، خولی جلو رفت، اما رعب و هیبت امام او را گرفت و بدنش به لرزه افتاد. سنان با عصبانیت فریاد زد: خدا دهان و بازویت را بشکند، چرا می‌ترسی؟ و خود آن ملعون از اسبش پیاده شد و سر مقدس فرزند رسول خدا (ص) را از بدنش جدا کرد و آن را به خولی سپرد. (البته طبق روایت دیگری شمر سر مقدس امام(ع) را از بدنش جدا کرد)

- پس از این جنایت بزرگ، اطرافیان سنان به او گفتند: تو کار مهمی کردی، تو بزرگترین مرد عرب را کشتی! تو حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا(ص) را به قتل رساندی، تو پاداش مهمی در نزد امیر خواهی داشت، تو از عمر سعد و دیگر سران بخواه که پاداش و جایزه بزرگی به تو دهند، گر چه اگر تمام اموالشان را به تو عنوان جایزه دهند، در مقابل کارت کوچک است.

«سنان بن انس» سوار بر اسبش شد، او ذوق شعری نیز داشت و خود را به خیمه عمر سعد رساند و این اشعار را با صدای رسا خواند:

اوقر رکابی فضَّة وَذَهبا/ اِنی قتلت السیّد المحجباً

(ای امیر، مرا غرق در طلا و نقره کن، من آن آقای بزرگوار را کشتم)

قتلت خیر الناس اماً واباً/ وخیرهم اذ ینسبون نسباً

(من بهترین مردم را از نظر پدر و مادر کشتم و دارنده بهترین نسب را به قتل رساندم)

عمر سعد با تعجب و ناراحتی فریاد زد: اشهد انَّک مجنون؟ واقعا تو دیوانه‌ای و او را به خیمه خود برد و با چوبش به سر او زد و گفت: احمق! فهمیدی چه می‌گفتی؟! به خدا اگر امیر عبیدالله بن زیاد این حرف‌ها را از تو می‌شنید، گردنت را می‌زد»!

*نحوه اعدام «سنان» توسط مختار
سنان بن انس نیز به شدت تحت تعقیب بود، زیرا مختار او را قاتل اصلی امام حسین(ع) می‌دانست، «سنان» خود آگاه بود که اگر به چنگ مختار افتد، حسابش پاک است، بنابراین پیش از همه از کوفه فرار کرد و به بصره رفت، مختار دستور داد خانه او را ویران کردند.
پس از چندی به صورت پنهانی از بصره به «قادسیه» گریخت، مأموران اطلاعاتی مختار که کاملاً حرکت‌های سنان را زیر نظر داشتند، به مختار گزارش دادند که وی به قادسیه آمده است.

مختار مأمورانی را برای دستگیری وی اعزام کرد، سنان غافلگیر شد و در منطقه‌ای بین «عذیب» و «قادسیه» به چنگ مأموران مختار افتاد.
«سنان» را دست بسته نزد مختار آوردند و این جانی قسی القلب در چنگال عدالت گرفتار شد و بار دیگر وعده خدا تحقق یافت.
مختار دستور داد ابتدا انگشتان آن خبیث را قلم کردند، سپس دو دستش و بعد دو پایش را قطع کردند، دیگی بزرگ که در آن روغن زیتون می‌جوشید، آماده و سنان نیز هنوز زنده بود، وی را درون دیگ جوشان انداختند و به این ترتیب به اشد مجازات رسید.

 


[ دوشنبه 91/10/4 ] [ 11:26 صبح ] [ حسین شبیری ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

لینک های مفید
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 329
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 412776
دوست عزیز
در صورت مفید بودن
این صفحه کلیک فرمایید
حسین   شبیری