همه ما دوست داریم در هر کاری بهتر شویم و در نهایت، پیشرفت فردی برای پیشرفت در کار لازم و ضروری است. اما زمانی که دانستید مایل هستید در چه کاری بهتر شوید - مثلا این کار میتواند بهتر صحبت کردن در جمع باشد یا تجزیه و تحلیل اطلاعات- در این صورت از کجا آغاز خواهید کرد؟
واضح است که یادگیری تکنیک با توجه به نوع مهارت و ظرفیت یادگیری فرد متفاوت است، اما قوانینی وجود دارد که میتوانید از آنها بهرهمند شوید.
افراد خبره چه میگویند
صاحب مهارتهای جدید شدن در محیط کسب و کار امروز امری اختیاری نیست. هایدیگرنتهالورسون بهعنوان روانشناس انگیزشی و نویسنده مقالات هاروارد بیزنس میگوید: «در این جهان پرشتاب و رقابتی، توانایی یادگیری مهارتهای جدید یکی از رموز موفقیت است، اما تنها باهوش بودن کافی نیست بلکه باید همواره باهوشتر شوید.» جوزف واینتراب، استاد مدیریت و رفتار سازمانی در کالج بابسون نیز در موافقت با این موضوع میگوید: «ما باید همواره به دنبال فرصتهایی برای توسعه خود باشیم، به گونهای که از راحتی و سکونی که اکنون در آن هستیم خبری نباشد. توسعه پایدار برای حرکت رو به جلو ضروری است.» در این قسمت از اصولی نام میبریم که در تلاش ما برای توسعه فردی موثر خواهد بود:
آمادگی خود را امتحان کنید
وقتی روی یک مهارت یا ویژگی جدید کار میکنید باید ابتدا دو موضوع را از خود بپرسید. اول، آیا هدف شما قابلدستیابی است؟ واینتراب توضیح میدهد «برای آنچه میتوانید یاد بگیرید محدودیتهای معینی وجود دارد. بهعنوان مثال، شاید بخواهید جراح مغز شوید، اما هماهنگی لازم بین چشم و دست شما وجود نداشته باشد.» دوم اینکه چقدر زمان و انرژی میتوانید برای پروژه بگذارید؟
توسعه فردی مستلزم کار سخت است. هالورسون نیز در تایید این موضوع میگوید «بسیاری از افراد به طور شرطی بر این باور هستند که اگر لازم باشد روی موضوعی سخت کار کنند، این به آن معناست که توانایی لازم را ندارند. این طرز فکر، بیمعنی است.» باید بدانید یادگیری یک مهارت جدید نیاز به تعهد بسیار زیادی دارد. تا زمانی که هدف قابل دستیابی نداشته باشید و آماده کار سخت نباشید، پیشرفت نخواهید کرد.
مطمئن شوید که دریافت مهارت جدید لازم است
واینتراب پیشنهاد میکند که حتما مطمئن شوید مهارت جدیدی که کسب میکنید با موفقیت شغلی یا سازمان شما یا هر دو در ارتباط است. شاید بخواهید یاد بگیرید چگونه در مقابل جمع زیادی از مخاطبان صحبت کنید، اما آیا رییس شما برای این مهارت ارزشی قائل است؟ اگر مهارتی که میآموزید برای کارتان ضروری نباشد یا برای آینده شغلی تان فایده ای نداشته باشد، بعید است که بتوانید از مهارتی که میآموزید، درآمدی کسب کنید یا از سوی رییس خود حمایت شوید. تحصیل یک مهارت جدید یک سرمایهگذاری است و شما باید بدانید نتیجه آن چه خواهد بود.
بدانید بهترین شیوه برای یادگیری شما چگونه است
برخی افراد با نگاه کردن به تصاویر یا خواندن مطالب، بهترین یادگیری را دارند. برخی نیز ترجیح میدهند از روی نمودار یا گوش کردن به توضیحاتی که برای آنها ارائه میشوند یاد بگیرند. با این وجود، برخی نیز با تمرین، مطالب را فرا میگیرند. هالورسون میگوید شما با توجه به تجربه یادگیری گذشته خود دقیقا میدانید چگونه مطالب را به بهترین شکل فرا میگیرید. او میگوید «به تجربه یادگیری گذشته خود بازگردید و ببینید کدام تجربهها خوب و کدام نامطلوب بودهاند. تجربیات خوب و موثری که داشتهاید، چه وجه اشتراکی با هم داشتهاند؟ تجربیات بد چطور؟ تشخیص این نقاط اشتراک میتواند به شما کمک کند تا بدانید بهترین روش یادگیری در مورد شما کدام است.»
کمک مناسب دریافت کنید
دریافت حمایت از دیگران میتواند تاثیر بسیار زیادی در یادگیری داشته باشد. فرد معتمدی را پیدا کنید که مهارتی را که در پی کسب آن هستید داشته باشد. در ضمن متوجه نظر رییستان که قرار است مهارت شما را ارزیابی کند نیز باشید. واینتراب پیشنهاد میکند از خودتان بپرسید «در سازمانی که در آن هستم، چه کسی به جز رییسم تغییرات من را میفهمد و به من فیدبک صادقانه میدهد؟» سپس به سراغ آن فرد بروید و عبارتی مانند این را بگویید: «شما مدتها است این مهارت را دارید در حالی که شاید من در این کار چندان مجرب نباشم، اما تمام تلاش خود را میکنم تا در این زمینه بهتر شوم و میخواهم مدتی را با شما بگذرانم، از شما یاد بگیرم و از شما فیدبک دریافت کنم.» اگر نتوانستید در خود شرکت یک راهنما برای خود پیدا کنید، به دنبال افراد مجرب در آن صنعت یا شبکه ارتباطی خود بگردید. هالورسون میگوید: «در نهایت، شما باید بهترین معلم را برای خود پیدا کنید. اگر فردی در سازمانتان هست که هم آمادگی و هم اراده کمک به شما را دارد، در این صورت بهترین حالت برای شما فراهم است. در غیر این صورت، در خارج از سازمان به دنبال کمک بگردید.»
از کارهای کوچک شروع کنید
توسعه فردی کار آسانی نیست. واینتراب میگوید «نمیتوانید در همه کارها بینقص شوید. اگر چنین چیزی را میخواهید، هرگز به آن دست نخواهید یافت.» به جای آن در یک زمان، بر کسب بیش از یک یا دو مهارت تمرکز نکنید و این مهارتها را در قالب اهداف قابلمدیریت برای خود مشخص کنید و آن را تمرین کنید. بهعنوان مثال، اگر میخواهید پرتکاپوتر باشید، باید سعی کنید در جلسات، بیشتر حرف بزنید و خودتان را وادار کنید که حتما در طول پنج دقیقه اول جلسه صحبت کنید.
طی یادگیری، آموزههای خود را منعکس کنید
برای آنکه از تجربه به عمل بروید، باید آنچه یاد میگیرید را منعکس کنید. در غیر این صورت مهارت جدید ماندگار نخواهد بود.
هالورسون و واینتراب هر دو پیشنهاد میکنند با دیگران صحبت کنید. هالورسون میگوید: «همیشه اهداف خود را با افرادی که میتوانند شما را از لحاظ اطلاعاتی یا احساسی حمایت کنند در میان بگذارید.
حتی اگر آن شخص پاسخ مناسبی برای شما نداشته باشد، باز هم میتواند به شما کمک کند و درباره اینکه چقدر پیشرفت کردهاید به شما فیدبک صادقانهای بدهد.» صحبت کردن درباره میزان پیشرفتتان میتواند به شما در دریافت فیدبک ارزشمند کمک کند، شما را مسوولیتپذیر نگه دارد و تغییر ایجاد کند.
برای خود چالش ایجاد کنید تا آموزههای خود را به دیگران آموزش دهید
یکی از سریعترین راههای یادگیری یک مطلب جدید و تمرین آن، آموزش انجام آن به دیگران است. باید آنچه یاد میگیرید را با تیم خود، مدیرتان و همچنین همکاران خود به اشتراک بگذارید.
باید خودتان را مجبور کنید که حتما زمانی را به آموزش دیگران اختصاص دهید. در این صورت یادگیری خودتان نیز متمرکزتر و عملیتر خواهد بود.
صبور باشید
ما اغلب تصور میکنیم که باید یک مهارت جدید را به سرعت فراگیریم. در حالیکه این گونه نیست و واقعیت این است که کسب مهارت جدید زمان میبرد. واینتراب میگوید: «کسب یک مهارت جدید، یک شبه اتفاق نمیافتد. این فرآیند، اغلب شش ماه یا بیشتر زمان میبرد.» و بیشتر از این طول میکشد تا این مهارت جدید توسط دیگران مشاهده و مورد تقدیر قرار گیرد. او میگوید: «افرادی که در اطراف شما هستند، فقط 10 درصد از 100 درصد تغییری را که ایجاد کرده اید میبینند.»
اصولی که باید به خاطر داشت:
* مهارتی را انتخاب کنید که سازمان و رییستان برای آن ارزش قائل باشند.
* مهارت جدید را به وظایف کوچکتر و قابل مدیریت تقسیم کنید.
* آنچه تاکنون یاد گرفتهاید و آنچه باید یاد بگیرید را منعکس کنید و با افراد معتمد درمیان بگذارید.
* سعی نکنید در یادگیری تنها به خود متکی باشید، از راهنمایی و فیدبک دیگران نیز استفاده کنید.
* برای دریافت کمک فقط روی رییستان حساب نکنید، شاید بتوانید از افراد دیگر که حتی مسوول هم نیستند بخواهید شما را مورد ارزیابی قرار دهند.
* فکر نکنید کسب مهارت یک شبه اتفاق میافتد، این کار حداقل شش ماه زمان میبرد.
موردکاوی شماره 1
با روش آزمون و خطا یاد بگیرید
جیمی پتکانیکس وقتی اولین شغل خود را بعد از فارغالتحصیلی آغاز کرد، یک کاربر آماتور نرم افزار اکسل بود. برای شرکت استخدامکننده؛ یعنی جی پی مورگان، داشتن مهارت در تجزیه و تحلیل اطلاعات ضروری نبود. با این وجود، شرکت بعد از چند ماه از او خواست یک مدل اکسل تهیه کند که شاخص موفقیت بخش مربوط به استخدام را پیگیری و گزارش دهد. جیمی میگوید: «به نظر من دانستن اکسل برای کسی که در بخش استخدام کار میکند مهارت مهمی نیست. تمرکز من بر استخدام افراد بود و معیار سنجش من نیز باید همین باشد.» اما او به تحلیل اطلاعات علاقه شخصی داشت (به همین خاطر انتخاب کرد که در بخش استخدام یک بانک کار کند)، او در عین حال میخواست خودش را بهعنوان یک کارمند جدید در سازمان اثبات کند. او هر آنچه میتوانست خودش یاد بگیرد را فرا گرفت. او با کمک راهنمای گوگل و فیلمهای آموزشی یوتیوب تاحدی با این نرم افزار آشنا شد، اما هنوز کافی نبود. او میگوید: «هرگاه گرفتار میشدم، از بانکداران سوال میکردم. آنها هر روز مدلهای جدید ایجاد میکنند. به همین خاطر، به سراغ آنهایی که مهارت مناسب را داشتند میرفتم.» بعد از دو هفته، جیمی توانست مدل خودش را ایجاد کند. او میگوید: «برای بار اول، کار ایدهآلی انجام ندادم. در فرمولبندیها اشتباه وجود داشت که افراد به سرعت متوجه آن میشدند.» اما او به اصلاح مدل خود ادامه داد و به خاطر موفقیتهایی که کسب کرده بود، بقیه همکاران نیز پروژههای مشابهی را به او میدادند. او میگوید: «وقتی همکاران متوجه میشدند که من میتوانم دادهها را به سرعت با هم ارتباط دهم، تقاضاهای زیادی از طرف آنها دریافت میکردم.» البته جیمی میدانست که این روش آزمون و خطا روش مناسبی برای ادامه کار نیست، اما با توجه به فوریت کارهایی که به او ارائه میشد، لازم بود مهارت خود را ارتقا دهد. وقتی او تقریبا سه سال بعد از آن شغل خود را ترک کرد، مهارت او در اکسل و تجزیه و تحلیل دادهها نقطه قوت او در دریافت شغل بعدی اش بود.
موردکاوی شماره 2
تجربه با روشهای مختلف
سافیا سید که ناظر مالی در یک شرکت برون سپاری جهانی است، متوجه شد که هرگاه توسعه سیستمهای مالی یا آیتی را پیشنهاد میکند، با مقاومت مواجه میشود. ایدههای او همیشه چندین بار مورد بازنگری قرار میگرفت و زیر سوال میرفت. او به این نتیجه رسید که شیوه ارتباطی او به نوعی بازدارنده است و نیاز به تغییر دارد. او میگوید: «چندین بار به من فیدبک داده شد که من بیش از حد لجوج و خودسر هستم.»
سافیا شروع به مطالعه درباره چگونگی رفتار موثر با افراد کرد ودر یک دوره آموزشی در این ارتباط شرکت کرد. او از طریق این آموزشها کم کم شیوه ارتباط موثر با دیگران و نحوه ارائه مناسب نظرات خود را فرا گرفت. اتفاقا طی همین زمان، رییس شرکت سافیا شروع به مصاحبه با کارمندان اصلی خود کرد تا بفهمد آنها چه چیز را در شغل خود دوست دارند یا دوست ندارند. این امر یک فرصت استثنایی برای سافیا بود. او به رییساش گفت که دلش میخواهد ایدههایش موثرتر واقع شوند و رییس او پیشنهاد کرد به جای آنکه بر چرایی مسائل متمرکز شود، بر چگونگی تحقق آن تمرکز کند و ضمنا تحقیق کند که چگونه میتواند نسبت به عملی شدن این مساله مطمئن شود.
سافیا تازه متوجه شد که تاکنون به اشتباه فکر میکرد همکارانش میفهمیدند مشکل چیست و چگونه میتوان آن را حل کرد. او بر آنچه باید انجام میداد تمرکز کرد. حال که او درک بهتری از موضوع داشت میتوانست روش متفاوتی را دنبال کند: او به بازنگری فرآیند کار خود پرداخت و مسائل را ریشه یابی کرد. این امر به مخاطبانش کمک کرد تا درک کنند در کجا باید تغییر ایجاد کنند و خود او دقیقا در این فرآیند چه کمکی میتواند به آنها بکند. سافیا اکنون متوجه شد چه تغییر بزرگی در پاسخ از طرف همکارانش به وجود آمده است: آنها اکنون بهتر به صحبتهای سافیا توجه میکنند و بیشتر میل دارند برای اجرای نظرات او با وی همکاری کنند.