سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://emana.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید

قاضی:

یک خبرنگار زن در افغانستان حقایق تکان دهنده‌ای از وجود فساد در دستگاه قضایی کشورش را فاش کرده است.


این زن می‌گوید قاضی از او خواست در ازای حل پرونده حقوقی اش با او ازدواج کند.

دیوه با امید حمایت دادگاه از خود، به نظام قضایی افغانستان مراجعه کرد اما آنگونه که او روایت می کند، مشکلات او روز به روز بیشتر شد اما او که جریان تلاش‌های خود و صحبت با یک قاضی را مخفیانه ضبط کرده بود، توانست نشان دهد که در دستگاه قضایی کشورش چه می‌گذرد.

براساس روایت دیوه، سه نفر از دستگاه قضایی افغانستان در ماجرای او درگیر بودند که یکی محمد طاهر روحانی رئیس دادگاه شهری جلال آباد، دیگری ظهورالدین رئیس دیوان تجاری در این دادگاه و یک فرد دیگر که به عنوان رابط میان آنها عمل می‌ کرد.

آغاز ماجرا

قاضی ظهورالدین یکی از قضات "محکمه شهری جلال آباد" روزی به خانه دیوه می‌رود و دیوه که تصور می‌کند این قاضی به نمایندگی از دیگر اعضای دادگاه آمده است، شروع می‌کند به لابه و زاری کردن تا بلکه دل او به رحم آید و پرونده به نفع او تمام شود.

ماموریت این قاضی میانجیگری میان دیوه و شوهر او نیست بلکه آمده تا به دیوه از مقدار رشوه‌ای که باید بپردازد، سخن بگوید.

این خبرنگار از فرصت پیش آمده استفاده می‌کند و مخفیانه به ضبط صدای قاضی می‌پردازد.

سراسر جریان گفتگوی آنها ضبط می‌شود که یک نسخه از آن در اختیار بی بی سی است.

قاضی اینگونه شروع به سخن گفتن می‌کند: "در هر جا (اداره) حرفم اعتبار دارد و پذیرفته می‌شود. کارت را خدا آسان می کند."

دیوه در ادامه این گفت و گو قاضی از دیوه تقاضای پول می‌کند، دیوه حاضر است در ابتدای کار بیست هزار افغانی معادل چهارصد دلار، بپردازد.

قاضی به او می‌گوید: ببین، اگر کار انجام شد یا نشد این پول مال من است.

دیوه به بی بی سی گفت او در ابتدا به سختی توانست نیمی از پولی را که قاضی خواسته بود، مهیا کند: "پول کافی در خانه نداشتیم. به شوهر خواهرم زنگ زدم، او هم نداشت. از او خواستم که زود خانه ما بیاید و بعد مادرم گوشواره خود را به او داد تا بفروشد، بازار در نزدیکی خانه ماست و شوهر خواهرم هم آن را فروخت و ده هزار افغانی را برایم آورد."

اما این قاضی تنها نیست بلکه شریکا و همدستانی دارد که آنها نیز چشم به جیب خالی این زن دوخته اند و می‌خواهند از این معامله سهمی نصیب شان شود.

دیوه باید پنجاه هزار تا یکصد هزار افغانی چیزی معادل دوهزار دلار، فقط به آقای روحانی رئیس دادگاه بپردازد چرا که رسیدگی به این پرونده کار اوست و تصمیم او نهایی خواهد بود.

قاضی در حضور دیوه به رئیس دادگاه زنگ می‌زند و به او می‌گوید که دیوه حاضر است پنجاه هزار افغانی معادل هزار دلار به رئیس دادگاه و بیست هزار هم به خود او (ظهورالدین) بدهد.

اندکی بعد زنگ تلفن به صدا درمی‌آید، قاضی روحانی (رئیس دادگاه) به قاضی ظهورالدین می‌گوید که طرف دیگر دعوا (نامزد دیوه) حاضر اند 200 هزار افغانی بپردازند.

دیوه رو به قاضی می‌کند و از او می‌پرسد: "در این صورت چگونه ممکن است رای دادگاه به نفع من باشد؟"

قاضی و تقاضای ازدواج

قاضی شرط تازه ای مطرح می‌کند و با وجود کبر سن و داشتن پسری که دو برابر بزرگتر از دیوه است می‌گوید: "در این صورت بیا با من ازدواج کن تا همه چیز حل شود."

مادر دیوه که شاهد این صحنه بود، حیرت زده می شود.

دیوه می گوید "خیلی ناراحت شدم و برایش گفتم تو که زن و پسر و دختر داری و خودت می‌گویی ازدواج عاشقانه داشته‌ای، در چنین شرایط دشواری که ما داریم، چطور می‌توانی چنین چیزی را از ما بخواهی؟"


[ چهارشنبه 91/9/22 ] [ 4:31 عصر ] [ حسین شبیری ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

لینک های مفید
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 156
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 411570
دوست عزیز
در صورت مفید بودن
این صفحه کلیک فرمایید
حسین   شبیری